کودک و ترس:
شب شده است و مادر "باران" با نگاهی معنیدار به او میفهماند که باید برای خوابیدن به اتاقش برود و آمادة خواب شود. هر چه سعی میکند که به روی خودش نیاورد و همراه پدر و مادرش بماند فایدهای ندارد.
درِ اتاق تاریک "باران" باز میشود، مادر چراغ را روشن میکند ولی باز هم ترسناک است، توی کمد، زیر تخت، پشت پنجره ...
مامان، مامان میشود نروی، این جا بمان. میشود من بیام پیش شما بخوابم. نه، باران جان! تو باید توی اتاق خودت و سرجایت بخوابی. بیا نگاه کن توی کمد و زیر تخت هیچی نیست.
وقتی رفتی میان، تو رو خدا، تو رو خدا
اشک گوشة چشمش جمع شده و لب و لوچهاش را هم ورچیده است.
مادر طاقت نمیآورد و ...
ترس چیست؟
ترس واکنشی است طبیعی، لازم، مهم و مفید در صورتی که بهطور کامل کنترل و بهطور منطقی تعبیر شود باعث میشود که شخص در مواجهه با مشکلات بیشتر احتیاط کند. واتسون پایهگذار مکتب رفتارگرایی عقیده دارد که ترس یکی از صد غریزه یا انگیزهای است که انسان با آن به دنیا میآید.
ترس یکی از پدیدههایی است که نقش بسیار تعیینکنندهای در تکامل انسان ابتدایی داشته است، همچنین در شکلگیری و توضیح شخصیت انسان و در روابط اجتماعی، ترس جزء یکی از فاکتورهای اساسی محسوب میشود.
هنگامی که ما ترس را تجربه میکنیم، دستخوش تغییرات بدنی و هیجانی گوناگونی میشویم که پاسخ ترس را تشکیل میدهند. پاسخ ترس دارای چهار عنصر است:
۱. عناصر شناختی (انتظار آسیب قریبالوقوع)
۲. عناصر بدنی (واکنش اضطراری بدن به خطر، بعلاوه تغییرات موجود در ظاهر ما)
۳. عناصر هیجانی (احساس دلهره و وحشتزدگی)
۴. عناصر رفتاری (گریه، جنگ، گریز، در جای خود خشک شدن)
اضطراب چیست؟
اضطراب نیز همان چهار مؤلفة ترس را داراست ولی با یک تفاوت مهم، مؤلفة شناختی ترس، انتظار خطری واضح و بخصوص است در حالی که مؤلفة شناختی اضطراب، انتظار خطری مبهم است.
ترس و اضطراب در کودک:
آیا ماهیت ترس و اضطراب در کودکان همانند بزرگسالان است؟ آیا ترسی که در بزرگسالی باقیمانده، ترس حل نشده در دوران کودکی است؟ و ...
جواب این سؤالات را با هم در مروری بر ترس و اضطراب خواهیم داد.
انواع ترس:
بهطور کلّی ترس در کودکان را میتوان به دو گروه عمده تقسیم کرد:
۱. ترسهای طبیعی و لازمة دوران رشد
۲. ترسهای نابهنجار (اضطراب)
ترسهای طبیعی و لازمة دوران رشد:
۱. ترس اولیه: ترسی است که فروید (پدر روانتحلیلگری) آن را به زمان تولد کودک و جدایی وی از رحم مادر نسبت میدهد (این ترس قابل مشاهده نیست).
۲. غریبی کردن: اولین ترس قابل مشاهدهای که کودک با آن روبهرو میگردد ناشی از دورهای از رشد کودک است که کودک به لحاظ روانی هنوز فوقالعاده ضعیف است و ما آن را با نام غریبی کردن میشناسیم. این ترس بسیار معمول در نیمة دوّم سال اول زندگی بهصورت ترس از رویارویی با غریبهها است. کودک هشت ماهه وقتی که به غریبهها میرسد بغض میکند، نگاهی به مادرش و نگاهی به غریبه میاندازد و بعد گریه سر میدهد.این احساس که ناشی از محدود بودن محیط حس کودک است، در عین حال زادة دورة تکاملی است که در کودک قابلیتی شکل میگیرد که توسط آن قابلیت کودک، فرد مورد اعتماد خود را که غالباً مادر است، میشناسد و از این رو حضور افراد غریبه در کودک ایجاد ترس میکند. چرا که آنها با فرد مورد اعتماد کودک فرق دارند.
کودکان همیشه با ترس با غریبهها برخورد نمیکنند. اگر غریبهای برخورد آرامی با او داشته باشد، آرام حرف بزند و کمکم با او شروع به بازی کند، کمتر احتمال دارد که کودک بترسد. تقریباً همه کودکان بین ۷ تا ۱۲ ماهگی از غریبهها میترسند.
۳. ترس از جدایی: در طیّ دوران رشد شاهد شکلگیری احساس ترس دیگری در کودک هستیم. در این حالت کودک از اینکه از فرد مورد اعتماد خود جدا شود احساس ترس میکند و ما از آن با نام «ترس جدایی» یاد میکنیم. کودک در این دوره از رشد برای اولین بار جدایی را به مثابه یک درد تجربه میکند و انتظار دوباره قرار گرفتن در کنار فرد مورد اعتماد خود را دارد. در این دوره از رشد، بر طبق تحقیقات پیاژه، کودک هنوز توانایی درک زمان و پایداری اشیاء را ندارد و اگر برای مثال مادر کودک وی را نزد شخص دیگری بگذارد تا به خرید برود و کودک ببیند که مادر وی دیگر نیست، اینطور تصور میکند که وی دیگر باز نخواهد گشت. این حالت در کودک تولید ترس میکند. کودک در این حالت چند لحظه به در خیره نگاه میکند و بعد گریه سر میدهد. کودکان یکسالهای که نابینا هستند و نمیتوانند مادرشان را ببینند هنگامی گریه را سر میدهند که بشنوند مادر اتاق را ترک کرده است. ترس از جدایی معمولاً بین ۷ تا ۱۲ ماهگی ظاهر میشود و اوج آن در ۱۵ ماهگی و ۱۸ ماهگی است و به تدریج کاهش مییابد.
۴. ترس از تاریکی: احساس ترس دیگری که بیشتر در سنین بالای ۲ سالگی بروز میکند ترس از تاریکی است. کودکان در این سن توانايی تشخیص تاریکی - روشنایی، شب - روز و بیداری - خواب را تازه کسب کرده است و این قابلیت هنوز در بُعد فوقابتدایی آن عمل میکند. برای مثال اگر از کودکی در این سن بپرسید که روز تولدت کی است خواهد گفت که: «من باید هنوز سه بار بخوابم و بعد روز تولدم است». بنابراین ترس از تاریکی با درک کودک از تاریکی - روشنایی آغاز میشود و بعلاوه در این سن کودک قادر نیست تا ترس خود را آگاهانه دریافت کند. همه ما این را تجربه کردهایم که کودک به هنگام آماده شدن برای خواب در این سن احساس ترس از تاریکی را ابراز میکند.
۵. ترس از شبهحیوانات: در حدود ۳ سالگی کودک از شبهحیوانات میترسد. در این سن ناگهان محیط کودک که هنوز برایش مرموز است توأم میشود با ترس از اشیاء ... دلیل آن هم این است که کودک در این سن از قوة تخیل خود بهره میگیرد و برای اینکه بتواند با محیط خود رابطه برقرار سازد به اشیاء پیرامون خود زندگی میدهد. بدین معنی که تصور میکند اشیاء پیرامون وی جان دارند و عمل میکنند برای همین هم اگر مثلاً سر کودک به گوشه در بخورد گریهکنان میگوید: «این در بدجنس سرم را درد آورد.» با تصور جاندار بودن اشیاء کودک از خطری که آنها برای وی دارند احساس ترس میکند و اگر توجه کنیم فلسفة وجودی افسانههای کودکان، غلبه بر این ترس کودک در این دوره از رشد است. برای همین هم کودک خواهان آن است که یک افسانه را دائم برایش بازگو کنند و هر دفعه نیز میخواهد آن افسانه معین را (که با آن احساس آرامش میکند) کلمه به کلمه و مثل دفعه قبل بشنود و اگر با جملات دیگر برایش بازگو کنیم اعتراض خواهد کرد.
۶. ترسهای انطباقی: در سن ۴ تا ۵ سالگی دوره انواع ترسهای ناشی از انطباق بر محیط شروع میشود. هر کدام از این انواع احساس ترس، نیاز آن را دارند که بیتأثیر شوند (بدین معنی که درست است این نوع از ترس طبیعی و وابسته به رشد است اما در جهت گذر سالم کودک از این مرحلة ترس بیشتر از مراحل دیگر کودک احتیاج به توجه و همراهی دارد). این ترسها (ترس از مهد کودک، دبستان و ...) یکی پس از دیگری میآیند و میروند و کودک را آماده آن میسازند تا ترسهای جدید را تجربه کند. همانطور که از نام این نوع از ترس پیداست کودک بیم دارد از اینکه آیا میتواند الفت و صمیمیت را در محیط جدید همانند محیط قبلی خود داشته باشد یا خیر؟
نکته: ترسهای دیگری هم که وابسته به دوران رشد هستند مانند ترسهای دوران بلوغ، شخصیت یا ترس وجودی، ترس از مرگ وجود دارند ولی بهدلیل مربوط نبودن به حوزة کودک از پرداختن به آن صرفنظر میکنیم.
آیا ترسهای طبیعی و لازمة دوران رشد را باید نادیده گرفت؟
نادیده گرفتن هر کدام از صور ترسهای مربوط به دورههای رشد و یا به گفتة دیگر عدمآگاهی از این ترسها در دورههای خاص تظاهر آنها (بخصوص از سمت والدین) و از سوی دیگر وقفههای طولانی و غیرطبیعی در گذر از یکی و رسیدن به دیگری و حتّی جابجایی آنها همگی میتوانند نشاندهندة رشد غیرطبیعی فرد به لحاظ روانی باشند.
برخورد با کودک در هنگام ترس چگونه باید باشد؟
تربیت کاملاً آزاد کودک بدین معنی که انجام همه کار و همه چیز برایش مجاز باشد، زمینة شکلگیری شخصیت بیمارگونه و توأم با اختلالات متعدد را میسازد و از طرف دیگر تربیت مستبدانه که سختگیریهای متعددی را در راه خلاقیت و فعالیت آزاد کودک اعمال میدارد میتواند موجب واپسروی (بازگشت به مراحل قبلی در کودکی) در رشد شخصیت کودک گردد. پس به صراحت میتوان گفت نقش تربیت و شیوههای فرزندپروری در رشد و شخصیت کودک بسیار حائز اهمیت است.
ترسهای نابهنجار:
این نوع ترسها را در زمرة اختلالات اضطرابی دستهبندی میکنند. در این قسمت به ذکر و شرح چند مورد مهم و شایع از این نوع ترسها پرداخته ميشود:
۱. ترس از صداهای نابهنجار: این نوع ترس از بدو تولد در نوزاد دیده میشود و میتواند به طریق شرطی شدن و تعمیم یافتن جنبة مرضی به خود بگیرد. مثال آن ترس کودکی به نام آلبرت است که در ۱۱ سالگی بدون هیچگونه ترسی با موش بازی میکرده است. برای اینکه آلبرت را بترسانند هر بار که برای بازی به موش نزدیک میشد صدای ناهنجاری ایجاد میکردند. بعد از مدتی آلبرت نسبت به صدا شرطی شد و از موش میترسید. ترس آلبرت تعمیمیافته و حتّی در سنین بالاتر از پالتو پوست مادرش و نظایر آن نیز واهمه داشت.
۲. ترس به علّت تعمیم: کودک بعد از رفتن برای واکسیناسیون و در هنگام واکسن زدن چون فردی که روپوش سفید به تن داشته برای او درد و ناراحتی ایجاد کرده است زین پس هر جا که روپوش سفید را میبیند شروع به گریه میکند و ترس در او ایجاد میشود (هر دو ترس گفته شده عنصر شرطیسازی را همراه دارد، اما بهخاطر داشته باشید در مثال اول مهم ترس کودک از صداهای نابهنجاراست).
۳. ترس به علّت تقلید: یکی از انواع شایع ترس مرضی است. کودک خطر را احساس میکند در حالی که خطری وجود ندارد. منشاء این نوع ترس غالباً برادر یا خواهر بزرگتر یا اعضای خانواده است. کودک با خود فکر میکند حتماً علتی دارد که دیگران از رعد و برق، تاریکی و حیوانات میترسند لذا او هم به تقلید از دیگران میترسد (مادری کودکش را که از رعد و برق میترسید نزد روانپزشک میبرد و در مصاحبه میگوید: فکر میکنم این یک ترس عادی باشد چون من هم از رعد و برق میترسم).۴. ترس به علّت تنبیه: کودک را در تاریکی حبس میکنند و یا او را به حبس در تاریکی تهدید میکنند. چون تاریکی وسیلهای برای تنبیه بهشمار میرود ابتدا کودک را میترساند و چون کودک به تنهایی در تاریکی ماند کمکم از تنهایی نیز میترسد و به هر جا که میرود حتماً باید کسی همراهش باشد.
۵. ترس به علّت تجربة قبلی: ترس ممکن است بر اثر تجربة قبلی باشد. کودکی که شاهد تصادف اتومبیل پدرش بر اثر بیاحتیاطی فرد دیگری بوده به علت شرطی شدن ممکن است از سوار شدن به اتومبیل بترسد.
کودکی که قبل از خوابیدن فیلمهای نامتناسب با سنّش را میبیند ممکن است در موقع تاریکی اتاق خوابش صداهای شنیده شده را به آمدن دزدان یا آدمکشها تعبیر کند و کمکم از تاریکی و تنهایی بترسد.
۶. ترس از آلوده شدن به کثافت: برخی از کودکان از کثیف شدن لباس خود بسیار ترس دارند و حتی اگر قطره آبی بر آن بچکد فکر میکنند که فاجعهای رخ داده است. این حالت همانند هراس است و برای کودک حالت ترس بسیار شدید دارد و نیز در ذهن کودک حالت وسواسگونه نیز دارد.
۷. ترس از اشیاء تیز و برنده: این نوع ترس در واقع ترسی شدید و وسواسی نسبت به اشیاء نوکتیز مانند قیچی، سوزن، چاقو و ... است. در این حالت کودک حتی از نزدیک شدن به این اشیاء دچار وحشت میشود.
۸. ترس از مرگ: کودکانی که دچار ترس از مردن هستند از این میهراسند که در اثر ابتلا به کسالتهای مختلف، زندگیشان به پایان برسد و لذا دربارة مردن مرتباً به نحوی وسواسی صحبت و یا سؤال میکنند.
۹. ترس از مهدکودک و مدرسه: (به این نوع ترس در ترسهای انطباقی اشارهای کردیم اما به دلیل شیوع زیاد به بررسی بیشتر پرداخته ميشود.) ترس از مدرسه و یا امتناع از رفتن به مدرسه حالتی است که کودک از رفتن به مدرسه امتناع میورزد و در منزل میماند و به اصرار پدر و مادر هم توجهی نمیکند. پافشاری و اصرار پدر و مادر باعث پیدایش علائم عدم تعادل روانی و اختلالات جسمانی میشود. این اختلالات معمولاً به صورت دل درد، استفراغ، سر درد، سرگیجه و ضعف ظاهر میشود و غالباً ادامه پیدا میکند. نکته حائز اهمیت در این نوع از ترس، از بین رفتن حالات جسمانی در روزهای تعطیل است و بررسی عدم علل عضوی لازم و ضروری است. این نوع ترس اکثراً در روزهای اول ورود به مدرسه، کودکستان یا مهدکودک اتفاق میافتد و در اکثر موارد پس از چند روز از بین میرود. این حالت از ترس بسیار شایع است و به همین دلیل به بررسی علل احتمالی پیدایش آن میپردازیم. علت بیماری ممکن است از اشکال تطابق کودک با محیط مدرسه، آموزگار و همشاگردیها باشد یا اینکه اشکالات جسمی موجب ناراحتی او در معاشرت با سایرین شود و یا مسائل مثل ضعف شنوایی یا بینایی باعث ترس از مدرسه باشد. مطالعات نشان دادهاند که در بیشتر موارد علت مربوط به مدرسه نبوده بلکه ترس و اضطراب کودک ناشی از جدا شدن از مادر و تنهایی است و به همین دلیل احساس عدم امنیت میکند. بین این کودکان و مادرانشان وابستگی شدیدی وجود دارد. این کودکان در منزل با قدرت، نترس و فعالاند و در محیط خارج برعکس ترسو، غیرفعال و وابسته به والدین خود هستند.
نبودن عواطف مادری و بخصوص تغییر در رفتار مادر و حق تصورات دوران کودکی مبنی بر اینکه مادر دیگر او را دوست ندارد ممکن است یکی دیگر از علل اصلی امتناع از رفتن به مدرسه باشد.
ترس، اضطراب و هراس:
هر ۳ این مفاهیم از یک ریشهاند و تنها در میزان شدت و منبع بهوجود آورنده با هم دارای تفاوت هستند. تمامی ترسهای نابهنجار و یا اختلالات اضطرابی شایع در کودکان که مطرح شد میتواند دارای شدت و ضعف باشد. پس تعیینکنندة اینکه آیا این حالت اختلال محسوب میشود یا نه بستگی به شدت آن دارد.
ترس و دیگر اختلالات:
کودکان متبلا به ترس غالباً علاوه بر واکنش ترس علائم دیگری نیز از خود ظاهر میسازند. شایعترین آنها عبارتند از اختلال در خواب (۴۵٪)، پرخاشگری (۳۵٪)، ناخن جویدن (۳٪)، شب ادراری (۳٪) و لکنتزبان (۶٪).
درمان:
همانطور که قبلاً اشاره شد بسیاری از ترسها لازمة دوران رشد کودک است و با طی شدن زمان خودش به شرط برخورد سالم محیط به سر خواهد آمد. پس نقش تربیت و اصول فرزندپروری بسیار حائز اهمیت است. برای درمان کودکان مبتلا به اضطراب و هراس نخست باید علت اختلال را برطرف کرد. در معالجه این کودکان باید به کودک توجه شود نه به ترس.
ناخن جويدن در كودكان
جويدن ناخن يك اختلال و واكنش رواني است كه در كودكان معمولاً در سنين خردسالي ۴ تا ۵ سالگي آغاز ميشود. علّت ناخن جويدن در اين سنين اغلب ناشي از هيجانات منفي و اضطرابها ميباشد. همچنين، ناخن جويدن ميتواند روشي براي ابراز دلگيريها و دلخوريها، دلواپسيها و يا جلب توجه باشد.
گاهي كودكان اين عمل را از والدين خود ياد ميگيرند و گاهي هم به علّت اضطراب و استرس به ناخن جويدن روي ميآورند.
ناخن جويدن علاوه بر بروز مشكلات جسماني، ميتواند باعث بروز مشكلات روانشناختي از قبيل كاهش اعتمادبهنفس شود، به اين صورت كه كودكاني كه ناخن ميجوند، اغلب در نزد همسالان خود دستانشان را مخفي ميكنند و اين موضوع باعث خجالت آنها ميشود.
در هر حال، ناخن جويدن يك اختلال محسوب ميشود و از بين بردن آن در دوران كودكي آسانتر است، زيرا اين مسئله ممكن است تا بزرگسالي ادامه داشته باشد و بعدها بهصورت يك عادت درآيد.
بهترين شيوه و واكنش به اين اختلال، پيدا كردن منبع استرس و اضطراب در كودك ميباشد و با رفع آن مسئله ناخن جويدن ميتواند به راحتي كنار گذاشته شود.
در زير توصيههايي براي جلوگيري از اين عمل پيشنهاد ميشود:
۱. كوتاه كردن ناخنها: ناخنهاي كوتاه شده لزوم كمتري دارند كه جويده شوند. سعي كنيد كه هر چند روز يكبار ناخنهايش را بگيريد و سوهان بزنيد كه حتّي نتواند تكههاي كوچك ناخن را به دندان بگيرد.
۲. منحرف كردن حواس كودك در هنگام ناخن جويدن: سعي كنيد حواس كودك را هنگام اين عمل پرت كنيد. از او كارهايي بخواهيد كه مجبور شود از انگشتانش استفاده كند، مثل: درست كردن يك كاردستي يا كشيدن يك نقاشي.
۳. چسب زدن به روي انگشتان: شما ميتوانيد چسبهاي زخم رنگي به روي دستانش بزنيد.
۴. مراجعه به يك مركز خدمات روانشناختي و مشاوره: از آنجايي كه دليل بروز اين اختلال ميتواند كاستي در نحوة برقراري ارتباط بين اعضاء خانوادهاي باشد كه كودك در آن رشد مييابد، بررسي روانشناختي يك متخصص لازم بهنظر ميرسد.
به ياد داشته باشيد كه تهديد، تنبيه، پاشيدن فلفل و دارو به روي انگشتان نه تنها تأثيري ندارد، بلكه ميتواند مشكل را تشديد كند.
بهويژه بچههاي كوچكتر نميتوانند دليل اينكه انگشتانشان بدمزه است را بفهمند و اين راهحل نميتواند به آنها كمك كند.
همينطور سعي كنيد هرگز بچهها را نترسانيد. بهعنوان مثال كه اگر ناخنت را بخوري درخت ناخن در شكمت رشد ميكند يا اينكه ممكن است بدون اينكه بداند انگشتش را بخورد، زيرا كودك شما ممكن است اين گفتههاي شما را بهطور واقعي احساس كند.
دروغگويي در كودكان
همة ما در بسياري از مواقع دروغ ميگوييم و با تغيير شكل دادن واقعيت ميكوشيم دروغهايمان را توجيه كنيم! ولي وقتي يكي از كودكانمان دروغ كوچكي ميگويد، بسيار عصباني و آشفته ميشويم. كودكان دروغگو متولّد نشدهاند و دروغگويي آنها براي آسيب رساندن به ديگران يا فريب دادن آنها نيست.
علل دروغگويي:
1. ترس از تنبيه شدن: اين يك مسئله طبيعي است كه كودكان به دليل ترس از اينكه به خاطر انجام كاري توسط والدين خود تنبيه شوند، به دروغ، انجام آن كار را انكار كنند.
2. ميل به خشنودي: پياژه ـ روانشناس معروف كودك ـ معتقد است كه كودكان تا حدود چهار سالگي براساس خشنودي والدينشان رفتار ميكنند. بدين معنا كه «هرچيز مامان و بابا رو خوشحال كنه، خوبه و هرچيز كه باعث بشه اونا عصباني و ناراحت بشن، بَده». بيترديد اگر دختر كوچكي به مادرش بگويد كه گلدان مورد علاقة او را شكسته است، مادرش خيلي عصباني ميشود و از آنجا كه عصباني كردن مادر بد است، راهحل واضح و روشن كودك اين است كه بگويد گلدان را نشكسته است.
3. تشخيص ندادن تفاوت بين حقيقت و دروغ: ياد گرفتن تفاوت بين حقيقت و دروغ و افسانه نياز به زمان دارد. حتّي كودكان كلاس اوّل هم ممكن است به خوبي اين تفاوت را درك نكرده باشند. ولي تا حدود نُه سالگي تقريباً همة كودكان ميفهمند كه برخي داستانها واقعي نيستند و حدود 90% آنها اطمينان دارند كه «سيندرلا» شخصيتي تخيّلي است و ديو و پري وجود ندارند. زماني كه كودك به تشخيص ميان واقعيت و رؤيا ميپردازد، همچنين ياد ميگيرد كه دروغ، دروغ است، حتّي اگر مصلحتي باشد. بنابراين او در سنّ هفت سالگي نسبت به دروغ گفتن احساس بدي پيدا ميكند. شايد ميترسد، حتّي اگر والدينش هم او را تنبيه نكنند، خدا او را مجازات كند. بنابراين در سنين كودكي، به دليل تفاوت قائل نشدن بين واقعيت و رؤيا كودك گاهي به دروغگويي ميپردازد.
4. تقليد از بزرگترها: كودكان همچون دوربين فيلمبرداري هستند. هرچه را كه ميبينند يا ميشنوند ضبط ميكنند و بعداً آن را عيناً اجرا ميكنند. بهويژه، اگر فيلم را از اعمال كساني كه دوستشان دارند ضبط كرده باشند. روشن است كه والدين نخستين كساني هستند كه كودك از آنها تقليد ميكند. بنابراين بكوشيد تا الگوي راستگويي براي كودكتان باشيد.
روشهايي براي جلوگيري از دروغگويي كودك:
1. باعث دروغگويي كودك نشويد. فرزندتان را با طرح سؤال در اضطرار و فشار رواني قرار ندهيد تا ناگزير به دروغ گفتن شود. در موقعيتي كه كودك كار خلافي انجام داده، ابتدا به كار انجام شده اشاره كنيد و به صورت جملة خبري به كودك بگوييد كه چه كاري انجام داده است و سپس براي نقض قوانين خانه، تنبيه مناسب انتخاب كنيد.
2. در صورت دروغگويي كودكتان او را تنبيه نكنيد. دربارة دروغگفتن با او حرف بزنيد و بگوييد از شنيدن دروغ، بيش از رفتار نادرست او ناراحت ميشويد.
3. تحمل شنيدن پاسخهاي خلاف ميل خود را داشته باشيد. اغلب اوقات شنيدن سخن راست به طور معمول براي والدين سنگين است، زيرا مايلاند پاسخي را كه دوست دارند از فرزندشان بشنوند. اگر ميخواهيد فرزندتان به شما دروغ نگويد تحمل شنيدن پاسخهايي خلاف ميل خود را داشته باشيد.
4. هرگز به فرزند خود برچسب «دروغگو» نزنيد، زيرا به اين صفت عادت ميكند و رفتار ناشايست خود را تغيير نميدهد.
5. در مقابل ديگران دروغ کودک را برملا نكنيد، بلكه هنگامي كه با او تنها شديد در اين مورد صحبت كنيد.
6. الگوي رفتاري خوبي براي كودكتان باشيد و از دروغ گفتن در مقابل كودك بپرهيزيد.
7. به كودكتان كمك كنيد تا تفاوت بين رؤيا و واقعيت را دريابد و بداند كه هرچه در رؤيا باشد و ما آرزوي آن را داشته باشيم، واقعيت نمييابد.
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: